چاووشی پرست

یک لحظه پس از رگبار

چاووشی پرست

یک لحظه پس از رگبار

جادویی از شلاق تا ستایش !

اول از هر چیز آهنگ ابرای پاییزی رو پلی کردم ، دلیل انتخابش رو نمی دونم چی بود ! هر چی بود که به نظر بهترین انتخاب می تونست باشه ! نهایت آرامش .... 

قلم توی دستمه اما نمی دونم از چی می خوام بنویسم ! می دونم از کی می خوام بنویسم اما از چی رو نه ! از خوبی هاش و تعریف _ تمجید های همیشگی که هر چی ازشون گفته بشه کمه یا ، نه ! از بدی هاش ، از بی تفاوتی هاش ! محافظه کارانه بنویسم یا تندرو و بی پروا !؟  

این روزا هر جایی که از چاووشی حرفی زده می شه رو نگاه می کنی یا شلاقه یا ستایش (!) و این بین درگیری چاووشی نویسان و چاووشی دوستان هم که بماند ! چرا که این جا قرار است از خودش باشد و برای خودش . 

می خوام امشب از خودش بنویسم ، نه از خوبی هاش و نه از بدی هاش !  

الان که به آهنگ کم تحمل رسیدم توی این فکرم چقدر ساحرانه ! احساس محسن چاووشی به آثارش شخصیت داده است . و این شخصیت ها چه خوب نقش خود را ایفا می کنند . آرامش "ابرای پاییزی" ، صلابت "خیانت" ، التماس شیرین "کم تحمل" که گاه رنگ اقتدار می گیره و یا "متاسفم " که مثل یه راوی پرده خوانی می کنه (!) 

وقتی به یه شاخه نیلوفر رسید اونقدر محکم با چوب سحرش به سر شاخه ها کوبید ! که شاخه های احساس شکستن ! شاید واسه همین بود که عصا مثله یه راوی از پای شکسته ی شاخه های احساس پرده خوانی کرد ! و دیگه نه از صلابت و نه اقتدار ، خبری نبود و التماس نقشش رو پر رنگ تر از همیشه ایفا کرد . 

توی ژاکت احساس یخ زده بود ! و نه احساس سحرانگیز محسن و نه ژاکت بافتنی قهوه ای رنگ پر دلشوره ! هیچ کدوم نتونست جلوی یخ زدگی رو بگیره ! میگن یه "حریص " هم در راه است (!) .... ( انگار این وسط 3 آلبوم اول به تاریخ پیوست !)  

اما صدایش هنوز هم چه آنوقت که حرف ها شلاقی می شوند بر بدنش ! و چه آنوقت که ستایشی می شوند به پیش کشش ، دریچه ای است برای عبور از کوره راه دلتنگی هایی که گاه وسعتش به اندازه ی همان کوره راه باریک و طولانیست . 

شاید برای اختتامیه "حسرت خیس" بازهم بهترین گزینه بود که بی اختیار پلی شد ! (انگار این گذری بود به همان تاریخ !)

به خدای آسمونا عشقت از یادم نرفته ..... 


پی نوشت : 

شاید بگویید این هم که همان شد تنها تفاوتش این بود که خوب و بد رو در هم کردی به خوردمان دادی (!) اما ،به خدای آسمونا نه شلاقی به دست داشتم و نه تملقی بر زبان (!)  

تنها حرف دل بود و .... بس .