حریص
اگر حریص به جای یه شاخه نیلوفر -درهمان زمان- منتشر میشد٬ آیا باز هم موفقیت کنونیاش را بدست میآورد؟ از کجا معلوم که حریص به خاطر آن افول سی و خردهای ماهه٬ یک آلبوم موفق و پویا به نظر نرسیده باشد؟ جواب نگارنده به سوال اول آری است. حریص حتا اگر در همان زمان٬ یعنی به جای آلبوم یه شاخه نیلوفر منتشر میشد نه تنها میتوانست ادامهی سیر صعودی محسن چاووشی تلقی گردد چه بسا هیچگاه لازم نبود "متاسفم" را -به عنوان یک شاخص- به رخاش بکشیم تا مگر برگردد. به رخ کشیدنی که آنقدر تکرار شد که در اثر این فشار نظیر٬ "متاسفم" شد مسیحای دست نیافتنی. و سپس شد یک خدا. اما "حریص" آمد تا متاسفم را به پیکار بطلبد٬ به چالش. همین رقابت برای بهترین بهترینها بودن باعث میشود آرزو کنیم که ایکاش همهی آلبومهای بعداز این رقیبی به چنان عظمت باشند تا ما بیرون گود نشستگان از پیکار خدایان لذت ببریم.
مشخص است که نمیتوان هیجان حاصله را کتمان کرد چون حریص حیرتانگیز ظاهر شد. بعد از دوران افول روزنههای امید یکییکی سرباز کردند. ما از محسن چاووشی سپاسگزاریم چراکه او را مسبب این رویش ِ بعد از ژاکت میدانیم. او با بررسی خطاهای گذشته سعی کرد تا کژرویهای سابقاش را کنار گذاشته و به فکر راه چاره باشد. اولین گام موثر رفع انسداد راههای ورود به تیم مخوفاش بود. تیمی که بمانند یک باند جاسوسی کارهایش را پیش میبُرد و کسی را به داخل راه ورود نبود. محسن عسگری؛ اتفاق خوشایندی بود که به شخصه از حضورش در کنار محسن چاووشی بسیار خوشحالم. هم عکسهای زیبا و استانداردی میگیرد و هم طرحهای گرافیکیاش بروز هستند. هرچند تمامن منحصربفرد نیستند. تمیز کار میکند و به اصطلاح جای انگشتش روی کار نمیماند. اما بی رودربایستی کارهایش صرفن ویترینیاند. سال پیش برای نقد کاور ژاکت نوشته بودم:
« یکی از نوزادان ناخواسته به زعم نگارنده [و دیگرانی] همین طراحی جلد آلبوم است. برای راحتی و هضم آسان برآن شدم که جلد « یه شاخه نیلوفر » را با جلد « ژاکت » مقایسه کنم بلکه برای آلبوم سوم که دیگر در آن همه چیز آنقدر حرفه ای شده که چاوشی فقط متعلق به این کوی و برزن نباشد، جلد آلبومش هم در مرتبه ی خودش[و موسیقی اش] باشد. »
گویا در همین آلبوم سوم همهچیز آنقدر حرفهای شده که چاووشی به آرمان آنروز من٬ نزدیکتر شده باشد. نوشتن "حریص" با خط "محقق" با پیچ و تاپهای مخصوص این خط٬ حرص و زیادهخواهی را بخوبی تصویر میکند. رنگ مورد استفاده و آن ناموارهی محسن چاوشی -که متعلق به آهاری و یه شاخه نیلوفر و آوای باربد بود1 - ترکیب جالبی ساخته. همین کافیست تا عکس محسن هم به کار اضافه شود تا یک کاور شیک و قابل قبول ساخته و پرداخته شود. نکتهی قابل توجه اینکه محسن عسگری انگار از سَر و سرّ دنیای چاووشیایی ما خبر ندارد و نقیض قوانین ما شده! چرا که کاریزمای مارا از مخفیگاهاش بیرون کشیده٬ مرتب از او عکس میگیرد و میچسباند کنار هر کس و هر چیزی.
گام دوم؛ دعوت همکاری از تنظیمکنندههاست که در ادامهی روند بهبودی حال محسن چاووشیست. حریص منظم است. نظمی که زیباست. مواردی که در ذیل به آنها اشاره شده است شاید نقاط کلیدی و برجستهی آلبوم نباشند(یا ننمایانند) اما تاثیر ِ هرچند کم هرکدامشان را که جمع بزنیم٬ با یک انقلاب مواجه میشویم.
• آهنگها شبیه به هم نیستند بلکه در هر ترک اتفاق جداگانهای میافتد.
• تکرار ترجیعبندها در آهنگهای این آلبوم دیگر زننده نیست. تکراری که گاه سمبادهای میشد به اعضا و جوارح آدمی. در واقع نمیشود گفت تکراری به آن صورت که قبلن دیده بودیم٬ هست.
• دیلیها استادانهتر شدهاند. پیشتر محسن میخواند و یک دیلی ِ آزار دهنده مثل سایه دنبال صدا بود. در این آلبوم برای خالی نبودن عریضه کارهای مدرن و قشنگی انجام شده. به عنوان مثال صدای محسن در لایههای مختلف بالا پایین میشود. در تنظیم صدا بسیار وقت گذاشته شده. تنظیم کنندهها با گوشهای ما گاهی شوخیشان گرفته! صدا را از بلندگوی چپ به راست و برعکس٬ هنرمندانه بازی میدهند. جالب این که ناخواسته چشم شنونده هم در این حالت بازیبازی میکند و دنبال صدا میرود!(بسیاری از لحظات چمدون). البته چنین حرکاتی قبلن در ژاکت انجام شده بود. مثلن در "دلشوره"صدای افتادن سکه بین بلندگوی چپ و راست متغیر است. کار هوشمندانهای نیست؟
• نبود محمدجاسمی در بک وکالها٬ فضای کلی آلبوم را به سمت تازگی و طراوت٬ سوق داده است. محمدجاسمیای که دیگر تبدیل به یک لایتموتیف شده بود!
• از اینها گذشته بازگشت غرورآمیز(!) شهاب اکبری که به قول خود محسن چاووشی تنظیمهایش در سبک اسلو استادانهاند. ما نیز به این نظر محسن احترام گذاشته و علیالحساب پای این حرفها لایک میگذاریم٬ هرچند نفسبریده و خیانت چیز دیگری بگویند. شهاب اکبری تنظیم کنندهایست که آهنگ چه قرار باشد تند باشد چه آرام٬ با کمترین سازها و سمپلها٬ مقصود را میرساند٬ که این مورد از خصوصیات یک تنظیم کنندهی حرفهای است.
صدابرداری و مسترینگ کار هم در حد بسیار بالایی است. صداها شفافاند. نتها
بخوبی شنیده میشوند و هرگز مزاحم یکدیگر نیستند. البته صدای محسن در بعضی
ترکها خف است که عمدی به نظر میرسد. دستگاههای استودیوی شخصی دارند جار
میزنند که حرفهایتر و گرانقیمتتر از قبلیها هستند!
حالا که نوشته سراسر مثبت است٬ در بحث تنظیم ناچاریم که صادقانه از کوشان حداد (پدیدهی آلبوم) تمجید کنیم. ریتمهای پر جنب و جوش و شاد در عدم یکنواختی. در زمینهی کار با سازهای غیرزنده و کامپیوتری آفریدن فضاهای متنوع و دلچسب آسان نیست. خیلی سخت است که ریتم تند و بیروح کامپیوتری را -بعد از سه آلبوم و چند تکآهنگ که اغلب فضاشان با ساز زنده پر شده بود- بر صدای محسن چاووشی نشاند و از چاووشی و چاووشیدوستان و آنتیچاووشیها رضایت گرفت. اوج هنرش را میتوان تلفیق ریتم کردی با آهنگهای حریص و زیبایی دانست٬ به علاوهی کوبشهای همرنگ با لحن کوبنده٬ در زیبایی.
تقدیم به آهاری:
یه روزی مرغ تو هم تخم طلا میذاره
تخم طلا رو میفروشی
باهاش یه زندگی میخری...
سومین گام
که همه به آن واقفیم رفع و رجوع نالههای سرگردان است. چاووشی باز هم
برگشت به فورتهخوانیهای سابق. اگرچه هنوز درصد ناچیزی ناخالصی وجود دارد!
رفع این اندک ناخالصی هم به خودش بستگی دارد. اینکه چطور میتواند همین
اندک ذلتی که در حنجرهاش مانده است را بزداید. شاید اگر سعی کند جواب
سوالاتی از قبیل « قلب چاووشی صدای چه سازی میدهد؟ » را بیجواب گذاشته یا
لااقل دادن جوابهایی نظیر « صدای کمانچه میدهد » را به کل فراموش کند
پدافندی بسیار موثر باشد! راستش دیگر کمتر کسی است که فیلمفارسی ببیند...
در
حریص ابعاد حنجرهاش را به رخ میکشد. صدایی بهانهگیر در چمدون و غم و
شادی٬ صدای زخمیاش در پروانهها٬ صدای مخملیناش در بوف کور و بادبادکای
رنگی٬ صدایی زنگزده در کافههای شلوغ٬ صدای با صلابتاش در زیبایی و
گرفتگی ِ بیانتهایش در غیرمعمولی... . صدای این آدم چقدر میتواند بُعد
داشته باشد؟
گام چهارم؛ ترانههای عمیقتر. ترانهها بزرگ شدهاند٬ حتا ترانهای که علیبحرینی سروده هم زیبایی خاص خودش را دارد. تنوع و رونق شاخصهی اصلی ترانههای حریص است. هرچند شُعرا در ارائهی نبوغ خود به کمفروشی رو آوردهاند. به سختی بتوان قطعهای قصار در کل ترانهها یافت. درعین حال اصلن هم نمیتوان منکر زیبایی ترانهها شد. تعارف که نداریم٬ خوشمان آمده و زمزمه میکنیم اما میدانیم ترانههایی نیستند که مایهی فخر باشند. مسیری که ترانههای حریص درپیش گرفتهاند آیندهی روشنی دارد. آیندهی روشنی دارد اما چه کنیم با وجود متاسفانهی ارشاد؟
من عاشق "دیوانه"های حسین صفا هستم؛ این تهلیل صبح تا شب ِ شاعرانههایش.و عاشق بوف کور ِ امیرارجینی.
و گام پنجم؛ ملودیهای ساده و دلنشین. از یه "شاخه نیلوفر" به بعد ملودیهای شیرین گذشته رو به انقراض بودند و کمکم تکنوازیهای گیتارالکتریک و سمپلهای جورواجور داشتند جای آن ملودیها را میگرفتند. در خوانش هم مکثها و سکتههای صدایی مانع دور گرفتن و آهنگینخواندن میشدند. اما در حریص دوباره شروع شد آنچه باید. "بوف کور" نمونهی بارز آن است. تضاد شگرفیست؛ ملودیهای نوازشگر و حنجرهی ویرانگر.
...
سه آلبوم مجاز با توجه به سیر سینوسیای که طی کردهاند ناگزیر به هم وصلاند و نمیشود جدا از هم دربارهشان حرف زد. یه شاخه نیلوفر با وجود آبرومندانهتر بودنش نسبت به ژاکت گذشته را زیر سوال برد و ژاکت آینده را. ژاکت نا امید کرد. اما حریص یک شوک الکتریکی شد بر پیکر بیجان این تیم. نباید و نمیخواهم مردهکُشی کنم اما حالا خیلی خوب است که محسن مدیر برنامه ندارد٬ از ایرانگام ناراضی است٬ گودی ِ زیرچشماش میگوید که او دوباره بیخوابی میکشد و زحمت٬ نه بمانند دوران ساخت ژاکت. از همه مهمتر صدایش را بازیافت کرده و خیلی اتفاقات خوب دیگر... و حالا بعد از این موفقیت و گذراندن تعطیلات باید دید ادامهی کار به چه شکل پیش میرود. گامهای بعدی خیلی مهم است. "آنها" باید هشیار باشند. حاضرم چند سال صبر کنم اما آلبومی بشنوم که اغنا کنندهتر باشد. حریص تر باشد.
1- پای پست پلاگین ناخواسته ON ٬ چاووشینامه کامنت گذاشته بود که: « لوگو تایپ محسن چاووشی در یه شاخه نیلوفر کپیرایت آوای باربد را دارد برادر ! نمی شود برای ایران گام هم استفاده کرد .» که گویا آن مطلب و گفتگوی دو نفرهی ما را کسی دید و به گوش کاریزما رسانید(!)